ما را دنبال کنید

جستجوگر

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 2
  • بازديد ديروز : 0
  • بازديد کننده امروز : 11
  • بازديد کننده ديروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 2
  • بازديد ماه : 2
  • بازديد سال : 5
  • بازديد کلي : 285
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 157.90.130.117
  • مرورگر : Firefox 33.0
  • سيستم عامل : Windows 7

شرط استخدام

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت.بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت!


پرسش این بود:


شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید.از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می گذرید٬سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند:


یک پیرزن که در حال مرگ است.یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده است و یک خانم یا آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.


شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید.کدام را انتخاب خواهید کرد؟دلیل خود را شرح دهید.پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید!


قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد:


پیرزن در حال مرگ است٬شما باید ابتدا او را نجات دهید.هرچند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.


شما باید پزشک را سوار کنید٬زیرا قبلا جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می توانید جبران کنید.اما شاید هم بتوانید بعدا جبران کنید.


شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید٬زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.


.


.


از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند٬شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد!او نوشته بود:(سوییچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می مانیم.)